بچه های قلم
![]() | هنگام سرور کائنات است امشب | Play | Download |
![]() | شب زندهدار حلقه گیسو نمیشود | Play | Download |
![]() | شب بود و شور بود و سلام فرشتهها | Play | Download |
![]() | گره بر پنجره فولاد میزنم | Play | Download |
![]() | قلب فرشتهها پر عطر خدا شده | Play | Download |
![]() | امام رضا، امام رضا | Play | Download |
![]() | رفتم از کوی تو و پیش تو جا مانده دلم | Play | Download |
![]() | آقا جان با ما کمی غریب نوازی کن ای غریب | Play | Download |
![]() | ای تشنه دیدار تو ای هر صبح سپیده | Play | Download |
![]() | با صد امید حاجت اینبار خویش را به پنجره فولاد بستهاند | Play | Download |
![]() | هر ضامنی که ضامن آهو نمیشود | Play | Download |
![]() | کرامت تو به بالای دست میبردم | Play | Download |
![]() | بار دگر به بارگهت راه من فتاد | Play | Download |
![]() | من عاشقم به دنبال دلبرم | Play | Download |
![]() | پایین پایت شده هفت ستاره من | Play | Download |
![]() | پسر فاطمه پدر شده است | Play | Download |
منبع:تبیان
![]() | نور محبت آمده از عالم بالا | Play | Download |
![]() | گلهای رنگین کمان از ستاره تا ستاره | Play | Download |
![]() | روبروی ضریحش زانو بزن | Play | Download |
![]() | دل من اسیر نگات، مسافر صحن و سرات | Play | Download |
![]() | السلطان اباالحسن | Play | Download |
![]() | اومده امیر دلها | Play | Download |
![]() | بر دلم نگاهی ای که مهربانی با من | Play | Download |
![]() | هر پادشه که ضامن آهو نمیشود | Play | Download |
![]() | دل من دیونه ایون طلات | Play | Download |
![]() | هر چی دوست داری از امام رضا عیدی بگیر | Play | Download |
![]() | یار همیشه مهربون، سلطان علی موسی الرضا | Play | Download |
![]() | همه نقارخونه یا ضامن آهو میزنن | Play | Download |
![]() | یه آقا و این همه لطف و محبت | Play | Download |
![]() | ذیقعده شد و بهار ایمان آمد | Play | Download |
![]() | سلطان علی موسی الرضا | Play | Download |
![]() | شاید دل منو هم ببرن تا گنبد طلات | Play | Download |
![]() | جشن تولد رضا شد | Play | Download |
![]() | همه دردای دلم دوا شد | Play | Download |
![]() | قربون کبوترات شم | Play | Download |
![]() | شده مولودی صاحب ایران زمین | Play | Download |
![]() | ضامن گنبد امام رضا شه | Play | Download |
![]() | کنج دلم یه مهمونی دارم همیشه | Play | Download |
![]() | غبار کفشداریات دلو میبره | Play | Download |
![]() | آرزوی حرم توی دلم | Play | Download |
![]() | زمین و آسمان همه گرفته بوی رضا | Play | Download |
![]() | عشق گنبد و طواف مرقد | Play | Download |
![]() | صدای زائرای خسته اومده | Play | Download |
![]() | دم سحرها تو حرم امام رضا | Play | Download |
![]() | دل همه ایرونی ها دل امام رضاییه | Play | Download |
با ویژه نامه
هشت هشت هشتاد و هشت
با ما همراه باشید
خانم مرضیه عظیمی، سن: 15 سال، ساکن مشهد، نوع بیماری، بیماری اعصاب و تشنج، فلج پاها، نابینایی؛ تاریخ شفا: 13/3/72 ساعت توسل: 16؛ پشت پنجره فولاد
دکتر عینک ذرهبینیاش را از روی چشمهایش برداشت، از پشت میز بزرگش بلند شد و به طرف صندلی چرخدار مرضیه آمد. مقابل او ایستاد و در حالی که با تعجب به هیکل بزرگ او که به بیحرکت میان صندلی افتاده بود نگاه میکرد، گفت: چند سال دارد؟
صغری خانم با گوشه چادرش اشکهایش را پاک کرد: پانزده سال آقای دکتر!
دکتر سرش را به طرف او برگرداند: فقط پانزده سال؟
و بدون اینکه منتظر جواب بماند، دوباره نگاهش را به طرف مرضیه چرخاند. پاهای ورم کرده و بزرگی که به صورت ناخوشایندی آویزان شده بودند، تنه بزرگی که بر روی صندلی به یک طرف خم شده بود و صورت گوشت آلودی که بیشتر به یک توپ پر باد شباهت داشت.
پرسید: باید دویست و پنجاه کیلویی وزنش باشد، اینطور نیست؟
صغری خانم کمی جلو آمد: سیصد کیلو آقای دکتر!
ـ شما مادرش هستید؟
ـ بله!
ـ گفتید تمام پزشکان جوابش کردهاند؟
ـ بله آقای دکتر!
لطفاً پرونده پزشکیاش را به من بدهید.
صغرا خانم پرونده قطور مرضیه را به دست دکتر داد، به گوشه اتاق رفت، گوشه چادرش را به دندان گرفت و شروع کردبه جویدن آن.
دکتر پشت میزش نشست، عینکش را دوباره بر چشم گذاشت و به مطالعه پرونده مشغول شد، بعد سرش را بلند کرد و پرسید: سکته مغزی هم داشته؟
ـ بله آقا، سکته مغزی، بعد هم تشنج. نمیتواند دستهایش را کنترل کند، کتری را که به دست میگیرد، هر لحظه ممکن است آب جوش را روی پاهایش بریزد.
ـ اما وزنش چطور؟ این همه اضافه وزن چطور پیدا شد؟
ـ وقتی بیماری اعصاب گرفت، گفتیم که دیگر کار خانه نکند، البته قبل از بیماری خیلی کار میکرد، کارهای سنگین و طاقتفرسا، البته من مقصر نبودم، رسیدگی به شش بچه کوچک کار آسانی نبود، همین موقع بود که تعادل روحی او به هم خورد، بیمار که شد دیگر کار نکرد، کارش این بود که گوشهای مینشست و با کسی حرف نمیزد، ما اصلاً متوجه اضافه وزن او نبودیم و عاقبت هم این وزن زیاد پاهایش را از کار انداخت.
مادر مرضیه ساکت شد، اشکهایش را پاک کرد و دوباره به جویدن گوشه چادرش مشغول شد. دکتر آه سردی کشید، از پشت میز کارش بلند شد، به طرف مرضیه آمد، دستش را به طرف چشم راست او برد و پلکش را بالا زد، دستش را پایین آورد و این بار چشم چپ را معاینه کرد. سپس پرسید: اما درباره چشمهایش چه میگویید، آیا قبل از اینکه به بیماری چاقی مبتلا شود، چشمهایش عیبی داشتهاند؟
ـ نه آقای دکتر چشمهایش خوب خوب بود، اما نمیدانم چطور خیلی زود چشمهایش را هم از دست داد، حالا هم که یک تکه گوشت شده، نه راه میرود نه جایی را میبیند.
هر چه دوا و درمان کردیم فایده نداشته، حالا فقط امید من به شماست.
دکتر با ناراحتی به طرف پنجره اتاق رفت، آن را باز کرد و به خورشید که همه جا را روشن کرده بود، نگاهی انداخت و وقتی به این مسأله فکر کرد که چشمهای مرضیه از این دریای نور نصیبی ندارند، بر ناراحتیاش افزوده شد، اما از دست او هیچ کاری ساخته نبود و او این را خوب می دانست. لذا به طرف صغرا خانم آمد، سرش را پایین انداخت و گفت: ببین خانم من فکر میکنم به نفع شماست که دیگر بیش از این پولهایتان را هدر ندهید، همان طور که قبلاً همکارانم هم به شما گفتهاند، هیچ امیدی نیست، هیچکس نمیتواند برای این بچه کاری انجام دهد، یک معجزه. فقط یک معجزه ممکن است او را نجات دهد.
دکتر لحظهای ساکت شد، نفس عمیقی کشید و ادامه داد: بنابراین من به شما پیشنهاد میکنم اگر تحملش را دارید او را به خانه ببرید و او را با همین وضعی که دارد بپذیرید و اگر نمیتوانید، عقیده اینست که او را به آسایشگاه معلولان تحویل دهید، آنها میدانند این طور بچهها را چطور نگهداری کنند.
مادر مرضیه بدون اینکه چیزی بگوید به طرف دخترش آمده، پشت سرش قرار گرفت و صندلی چرخدار را به طرف در خروجی حرکت داد. قبل از اینکه از در خارج شود، برگشت و یکبار دیگر به دکتر نگاه کرد. اما او سرش را همچنان پایین نگه داشته بود.
از مطب دکتر فاصله گرفت، چند راهرو از راهروهای دراز و طولانی بیمارستان قائم(عج) را پشت سر گذاشت، قبل از اینکه به آخرین راهرو برسد، ناگهان متوجه صدها چشمی شد که به او و دخترش خیره شده بودند، مردها و زنهای زیادی در دو طرف راهرو ایستاده بودند و مانند کسانی که چیز عجیبی را برای اولین بار ببینند، به او و دخترش نگاه میکردند. ایستاد، چرخ را رها کرد و به مقابل دخترش آمد، وقتی اشکهای او را دید بیاختیار او را در آغوش کشید.
مرضیه که حالا گریهاش بیشتر شده بود گفت: مادر، من میخواهم پیش شما باشم، نمیخواهم به آسایشگاه معلولان بروم، من شما را دوست دارم، مرا به آسایشگاه نبرید.
صغرا خانم این بار محکمتر دخترش را در آغوش فشرد، دستهایش را گرفت و گفت: ما باید دنبال دکتر دیگری بگردیم.
ـ اما شما نباید دیگر پولهایتان را به خاطر من هدر دهید.
و مادر فقط گفت: میدانم دخترم، میدانم.
بلافاصله، صندلی چرخدار را به حرکت در آورد، از میان جمعیت راهی باز کرد و به سرعت از آنجا دور شد.
به خانه آمد. مرضیه را به زحمت از روی صندلی پایین آورده او را در گوشه اتاق قرار داد. بالش را زیر سرش گذاشت و پتو را روی او کشید و بلافاصله از خانه خارج شد او تصمیمش را گرفته بود، به سرعت خودش را به بازار رساند، مقدار زیادی سبزی آش خرید. وقتی فکر کرد فردا سهشنبه است و اولین روز ماه ذیالحجه، لبخند زد، تصمیم گرفت به نیت شفای مرضیه، آش نذری بپزد.
وقتی سهشنبه از راه رسید او به نذر خود عمل کرد. سینیهای بزرگ که چند کاسه آش در آنها قرار داشت ناگهان تمام کوچه را پر کرد، دَرِ تمام خانهها به صدا در آمد و کاسههای کوچک و بزرگ آش در سفرهها جای گرفت.
صغرا خانم در آخرین دقایق پایانی شب و آن هنگام که شستن دیگ بزرگ آش را به پایان برده بود، سرش را بلند کرد و به آسمان نگاهی انداخت، وسیع بود و بیانتها.
هزاران ستاره، مانند هزاران چراغ پرنور در یک لحظه به او لبخند زدند. او هم خندید، درد کمرش را هم از یاد برد. نگاهش را از آسمان و از ستارهها گرفت و به درون اتاق آمد، سجاده را پهن کرد دو رکعت نماز خواند. قرآن را باز کرد و چند آیه از آیات خداوند را زمزمه کرد. وقتی قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد حاجت خود را طلبید؛ چند لحظه بعد خواب پلکهای خستهاش را روی هم آورد. مدت زیادی از خوابیدن او نگذشته بود که احساس کرد دو بانو، بانوانی با حجاب و نورانی، گویی از دنیایی دیگر به سویش آمدند. اول ترسید و بعد تعجب کرد، اما وقتی آن دو بانوی بزرگوار با مهربانی به او گفتند که به زیارت خانه خدا برود لبخند زد.
وقتی از خواب بیدار شد، هیچکدام از آنها را آنجا ندید، چشمهایش را مالید ولی خبری نبود، از جایش بلند شد، به طرف مرضیه آمد. مرضیه خوابیده بود. به سختی نفس میکشید.
به طرف پنجره اتاق آمد. به حیاط نگاهی انداخت. دیگ بزرگ آش نزدیک دیوار خانه قرار داشت. به آسمان نگاهی انداخت. به زیارت فکر کرد. اما برای رفتن به مکه پول لازم بود. وقتی به یاد آورد که بیماری مرضیه دیگر پولی برایش باقی نگذاشته است، دلش گرفت.
خورشید اولین اشعههای نورش را به حیاط بزرگ خانه سپرده بود که صغرا خانم با خوشحالی به طرف دخترش دوید، او را از خواب بیدار کرد و گفت: باید به حرم برویم، مرضیه بلند شو!
باید به حرم امام رضا(ع) برویم، حج ما آنجاست، حج فقرا آنجاست.
به زحمت مرضیه را روی چرخ قرار داد و ساعتی بعد او را با پارچهای سبز رنگ به پنجره فولاد دخیل بست.
مادر با قلب شکسته اشک میریخت. مرضیه که با چشمان بیفروغ به اطراف مینگریست، احساس دلتنگی عجیبی داشت. وقتی این دلتنگی بیشتر شد، اشکش سرازیر شد.
چند لحظه بعد اختیار اشکها را از دست داد. باران اشکها، اشکهای درخواست و دعا، اشکهای امید و رجا اشکهای پاک و زلال آمدند و آمدند تا غبار نابینایی مرضیه را شستند و با خود بردند. دو بانوی بزرگوار حالا مقابل چشمان مرضیه قرار داشتند. از پنجره فولاد بوی بهشت به مشام میرسید به او اشاره کردند که از جایش بلند شود، ولی او نمیتوانست. ناگهان آقایی که هیچ نشانه خاکی در وجود او به چشم نمیخورد از طرف پنجره فولاد پیدا شد. جلو آمد با هیبت بود و با عظمت، نزدیک شد. حضورش بوی امید میداد. پوشش سبز رنگش نتوانسته بود نورانیت چهرهاش را پنهان کند. حجاب را کنار زد، یک پارچه نور مانند هزاران چلچراغ ناگهان پدیدار شد، گفت بلند شو!
با مهربانی به او گفت که دیگر دارو مصرف نکند و ناگهان ناپدید شد.
نقارههای حرم به افتخار این شفایافته به صدا درآمدند، کبوتران به شکرانه این لطف به پرواز درآمدند و در اطراف گنبد طلا به طواف پرداختند، مرضیه عظیمی، دختر 15 ساله مشهدی، ناگهان بر روی دستها قرار گرفت.
زن حال و هوای عجیبی داشت؛ شور و التهاب و دلهره. چهره بیمار و تکیده فرزندش را به خاطر میآورد، نفسش تنگ میشد و بغض راه گلویش را میفشرد. بعد از مرگ پدر، علیرضا تنها کسی بود که در این دنیا داشت و حالا علیرضای یکی یک دانه با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و او فقط شاهد آب شدن تنها فرزندش بود. به هر جا که فکر کنی سر زد و پیش هر دکتری رفته بود؛ حتی خونه یادگاری شوهرش را با همه خاطرات شیرینش فروخته و خرج دوا و درمان کرده بود و حالا تنها جملهای که ذهنش را آزار میداد حرف دکتر علیرضا بود که بعد از آخرین شیمی درمانی، سرش را پایین انداخت و گفت: دیگر از ما کاری ساخته نیست. حالا مادر او را پیش دکتری فرستاده که سرآمد دکترای عالم است. دکتری که زیر میزی نمیگیرد، دکتری که ویزیتش محبت و عشق و دلدادگی است و دوایش رحمت و رأفت.
علیرضا ویلچر را به جلو راند؛ قطرههای عرق روی پیشانیاش سنگینی میکرد و او با تمام قوا ویلچر را از میان جمعیت عبور میداد؛ بیمهابا میرفت انگار کسی صدایش میکرد؛ هر چند وقت یکبار با دستمال، عرقای پیشانی را میگرفت؛ حالت ضعف داشت؛ چشمهایش سیاهی میرفت؛ هر چه توان داشت در دستهایش جمع کرد و با یک حرکت سریع خودش را به پنجره فولاد رساند. زنی پسر بچه دخیل شدهاش را نوازش میکرد؛ مردی زیارتنامه میخواند؛ پیرزنی از دستمال روستاییاش نقل نذری توزیع میکرد.
زن دلتنگ، سجادهاش را پهن کرد؛ دستهایش را بلند کرد؛ لبهایش میلرزید، گویی تمام وجودش را به کمک طلبید؛ دلش توان نجوا نداشت؛ اشک مثل جویبار راه خود را از روی گونههایش وا میکرد و او فقط بیطاقت خدا، خدا میگفت.
کمی که آرام شد، رو به حرم امام رضا(ع) کرد و نجواهای عاشقانه دانههای تسبیح را شمرده، شمرده رد میکرد و لبهایش به ذکر مشغول بود.
باد پنجره را تکان داد و نسیم به داخل خانه آمد. زن سر به سجده برد؛ عطر گلهای محمدی فضا را پر کرد؛ زن دستها را به آسمان بلند کرد... زن متحیر...
مرد زیارتنامه خوان، حالا مرثیه میخواند. حال و هوای خاصی است. علیرضا به یاد پدر میافتد؛ خاطره زنده میشود؛ علیرضای کودک به دنبال کبوتر میدود. کبوتر به سمت سقاخانه پرواز میکند؛ علیرضا دست خالی بر میگردد؛ پدر تبسم میکند. سرش را به پنجره فولاد تکیه میدهد؛ اشک و شور و نجوا...
زن نگاهش به عکس شوهر افتاد؛ شرمناک نگاهش را پایین انداخت؛ میدانم امانتدار خوبی نبودم؛ علیرضا ضعیف و تکیده به سویت میآید اشک امان نمیدهد. بیطاقت سر بلند میکند به سوی حرم امام رضا(ع). شوری اشک به لبهایش که میرسد، نسیم با عطر گل محمدی به سراغش میآید.
علیرضا در حال ضعف و بیهوشی به زمین میغلطد؛ نسیم با سبدی از عطر گل محمدی جاری میشود؛ نوری سبز به مهمانی چشمهایش میآید و او پس از احساس آرامشی عجیب به حلاوتی شیرین و آسمانی دست مییابد؛ در حال خواب و بیداری پدر را میبیند که تبسم میکند؛ احساس میکند نور سبز وسعت میگیرد و تمام حرم را پر میکند با بوی عطر گل محمدی رمقی میگیرد و چشم میگشاید؛ مردی با لیوانی آب، نگران، نگاهش میکند؛ علیرضا تکان میخورد که بلند شود، مرد تبسم میکند. بلند که میشود، موج صلوات حرم را پر میکند.
جوان روی دستهای مردم؛ نقارهها مینوازند و نسیم به شکرانه شفای علیرضا سبد سبد عطر گل محمدی نذر زائران حرم مطهر حضرت رضا(ع) میکند.
علیرضا کنار ایوان میایستد که سلام دهد. ویلچر جا مانده در گوشه صحن را میبیند، میخواهد بدود و بال بکشد، میخواهد فریاد بکشد و به تمام اهالی شهر بگوید؛ میخواهد زودتر به مادر بگوید دیگر گریه نکن، آقا امام رضا(ع) شفایم دادند.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی امام رضا
هر فرقهاى از شیعه، امام حسین(علیهالسلام) را از جهات مختلفى از قبیل، شهادت آن حضرت، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهرا(علیهاالسلام) بودن، محترم مىشمارند و فِرَق دیگر شیعه، از قبیل: کسیانیه، زیدیه، اسماعیلیه و واقفیه و ... امامت حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) را پذیرفتهاند؛ اما در این میان، حضرت رضا(علیهالسلام) داراى ویژگى خاصى است که اغلب انشعابات تشیع، قبل از ایشان بوده و باقیمانده از فِرَق مختلف همین خواص شیعه هستند که به ولایت حضرت رضا (علیهالسلام) معتقدند و شمارشان نسبت به بقیه کمتر است؛ لذا در روایات «عارفا بحقه» قید شده یعنى ایشان را امام واجب الاطاعة بداند.
زیارت امام رضا(علیهالسلام) مزایای بسیاری دارد که در این مقاله به تعدادی از آنها اشاره میشود.
مزیت اول - زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) افضل و برتر از زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) است :
حضرت عبدالعظیم حسنى گفت: به حضرت جواد(علیهالسلام) عرض کردم :
متحیرم که به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) مشرف شوم یا به زیارت پدرتان .
فرمود: اندکى صبر کن؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى که اشکهایش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و احتمالا به یاد پدرش افتاده و بر دورى از پدر اشک ریخته بود... فرمود: زائران امام حسین (علیهالسلام) بسیارند؛ اما زائران پدرم کم هستند.
در روایت دیگر فرمود: زیارت پدرم افضل است زیرا حضرت ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) را همه مردم زیارت مىکنند؛ امام پدرم را، جز خواص شیعه زیارت نمىکنند.(1)
زیرا هر فرقهاى از شیعه، امام حسین(علیهالسلام) را از جهات مختلفى از قبیل، شهادت آن حضرت، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهرا(علیهاالسلام) بودن، محترم مىشمارند و فِرَق دیگر شیعه، از قبیل: کسیانیه، زیدیه، اسماعیلیه و واقفیه و ... امامت حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) را پذیرفتهاند؛ اما در این میان، حضرت رضا(علیهالسلام) داراى ویژگى خاصى است که اغلب انشعابات تشیع، قبل از ایشان بوده و باقیمانده از فِرَق مختلف همین خواص شیعه هستند که به ولایت حضرت رضا (علیهالسلام) معتقدند و شمارشان نسبت به بقیه کمتر است؛ لذا در روایات «عارفا بحقه» قید شده یعنى ایشان را امام واجب الاطاعة بداند.
مزیت دوم - زائر امام رضا(علیهالسلام) از زوار تمام انبیاء و اولیا و ائمه(علیهمالسلام) افضل و با ارزشتر است .
سلیمان بن حمص گفت(2) از موسى بن جعفر(علیهماالسلام) شنیدم که مىفرمود: هر کس قبر فرزندم على را زیارت کند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور(3) به او عطا مىفرماید.
با تعجب گفتم: هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى .
هفتاد هزار حج. باز با تعجب گفتم: هفتاد حج مبرور؟!
فرمود: آرى. هفتاد هزار حج مبرور. بار دیگر با تعجب پرسیدم .
فرمود: بعضى از حجها در پیشگاه خدا مقبول نمىشود. هر کس فرزندم را زیارت کند یا شبى در کنار قبر او به سر برد، مانند کسى است که خداوند را در عرش زیارت کند.
باز با تعجب پرسیدم مانند کسى که خدا را در عرش زیارت کند؟!
فرمود: آرى. روز قیامت، در عرش خدا چهار نفر از پیشینیان: نوح، ابراهیم، موسى و عیسى و چهار نفر از آخرالزمان: محمد، على، حسن و حسین(علیهمالسلام) گرد خواهند آمد و بعد، این مجلس ادامه خواهد یافت. یعنى غیر از این هشت نفر دیگران هم خواهند بود و زوار قبور ائمه(علیهمالسلام) با ما، در همین جلسه شرکت خواهند داشت .
درجه و با ارزشترین عطیه و عنایت، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست .
مزیت سوم: براى زوار حضرت رضا(علیهالسلام) ضمانت شده است که خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را مىبخشد.
امام جواد(علیهالسلام) فرمود: هر کس قبر پدرم، حضرت رضا(علیهالسلام) را در طوس زیارت کند خداوند گناهان گذشته و آینده او را مىبخشد و روز قیامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مىنهد و با آسایش و آرامش بر آن منبر مىنشیند تا خداوند اعمال آخرین نفر از بندگان خود را رسیدگى نماید.(4)
این روایت دو جنبه دارد: 1- بخشیدن گناه 2- آسودگى از حساب .
مزیت چهارم: بخشیده شدن گناه به هر کمیت و کیفیتى که باشد.
شخصى خراسانى(5) به امام رضا(علیهالسلام) گفت: یابن رسول الله من پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) را در خواب دیدم که به من فرمود:
وقتى پاره تن من در سرزمین شما دفن شود و ستارهای از من در آنجا غروب کند، چگونه امانت مرا حفظ خواهید کرد؟
امام رضا(علیهالسلام) فرمود: من در سرزمین شما دفن مىشوم و پاره تن و ستاره دودمان اویم. سپس فرمود: بدان هر کس مرا با قید معرفت به حق واجبى که خداوند از اطاعت برایم قرار داده است، زیارت کند؛ من و پدران گرامىام در روز قیامت شفیع او خواهیم بود و هر کس را ما شفاعت کنیم، در قیامت نجات مىیابد ولو کان علیه مثل وزرالثقلین الجن و الانس؛ گرچه به گناه جن و انس آلوده باشد.
مزیت پنجم: حمزة بن حمران از امام صادق(علیهالسلام) نقل مىکند که فرمود:
هر کس نواده مرا در طوس خراسان با معرفت به حقش، زیارت کند اجر هفتاد شهید از شهدایى که در کنار رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) پیکار کردهاند، به او داده مىشود.
عرض کردم، فدایت شوم عرفان به حقش چگونه است؟ فرمود:
"یعلم انه امام مفترض الطاعته، غریب، شهید؛ بداند که او امام واجب الاطاعة و غریب و شهید است.
مزیت ششم: زیارت امام رضا(علیهالسلام) معادل هفتاد هزار حج است. یکى از اصحاب گفت :
به حضرت صادق(علیهالسلام) گفتم: فلانى مىگفت که به شما گفته است: من نوزده حج عمره به جا آوردهام؛ و شما فرمودهاید که یک حج و یک عمره دیگر به جاى آور تا به اندازه یک مرتبه زیارت حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) به تو اجر داده شود.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: اکنون بگو کدام یک نزد تو محبوبتر است، بیست مرتبه به حج رفتن یا با امام حسین(علیهالسلام) محشور شدن؟ گفتم: با امام حسین(علیهالسلام) محشور شدن محبوبتر است . فرمود: پس به زیارت امام حسین علیه السلام برو.(6)
با بررسى روایت ، زیارت امام حسین علیه السلام معادل بیست هزار حج هم وارد شده است .
در روایتى از عایشه نقل شده است(7) که پیامبر اکرم فرمود: کسى که حسینم را زیارت کند نود حج از حجهاى من، رسول خدا و عمرهام به او داده مىشود. اما توجه داشتید که زیارت حضرت رضا (علیهالسلام) صدهزار حج ثواب داشت .
مزیت هفتم: به نحو شگفتانگیزى به زوار امام رضا(علیهالسلام) که عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مىشود؛ ثواب صدهزار شهید و مجاهد پیکارجو در راه دین و ثواب صد هزار حج عمره.
اباصلت هروى از قول حضرت رضا(علیهالسلام) روایت میکند که: به خدا قسم هیچ یک از ما خانواده نیست؛ مگر این که کشته شود یا شهید مىشود.
پرسیدم: آقا! شما را چه کسى مىکُشد؟ فرمود:
شرورترین خلق خدا به وسیله سم در زمانم؛ سپس مرا در دیار غربت دفن مىکنند.
«الا فمن زارنى فى غربتى کتب الله له اجر ماته الف شهید و ماته الف صدیق و ماته الف حاج معتمر(8) و ماته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفیقنا؛ بدان که هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند ثواب صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حاجى و عمرهگزار و صدهزار مجاهد مىدهد و با ما محشور مىشود و در درجات عالى بهشت رفیق ماست .
مزیت هشتم: آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا(علیهالسلام) حرام و ثواب زیارتش بهشت برین است. على بن مهزیار گفت: به حضرت جواد(علیهالسلام) گفتم: پاداش زائر امام رضا(علیهالسلام) چیست؟ فرمود: الجنة و الله؛ به خدا قسم بهشت.(9)
عن عبدالعظیم الحسنى قال: سمعت ابا جعفر الثانى یقول :
«ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار(10)؛ حضرت عبدالعظیم حسنى گفت: از حضرت جواد(علیهالسلام) شنیدم که مىفرمود:
هیچ کس به زیارت پدرم نمىرود که گرفتار ناراحتى از قبیل: باران یا سرما و گرما شود؛ مگر این که خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مىکند.
مزیت نهم: قیامت که هیچ کس به یاد دیگرى نیست؛ امام رضا(علیهالسلام) در تلاش برای نجات زائر خویش است .خدایا! به ما توفیق زیارت و قبول آن را عنایت فرما
در مَواقف قیامت سه جاست که هیچ کس به یاد دیگرى نیست؛ و فقط به موارد زیر مىاندیشد.
1- میزان عمل: عاقبتش به خیر خواهد بود یا نه؟
2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت یا سقوط خواهد کرد؟
3- تحویل گرفتن نامه عمل: نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد یا به دست راستش؟
امام رضا(علیهالسلام) فرمود: من در این موارد خطرناک به داد زوارم خواهم رسید و از آنان شفاعت خواهم کرد.
قال الرضا(علیهالسلام): من زارنى على بعد دارى اتیعته یوم القیامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها. اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا، عند الصراط و عندالمیزان .
حضرت رضا(علیهالسلام) فرمود: هر کس مرا در این فاصله دورى که دارم، زیارت کند روز قیامت سه جا به دادش مىرسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مىکنم :
1- هنگامى که نامههاى اعمال به دست راست یا چپ تحویل داده مىشود.
2- هنگام عبور از صراط .
3- هنگام سنجش اعمال .
مزیت دهم: در قیامت به حساب اعمال مردم رسیدگى مىشود؛ اما زوار امام رضا(علیهالسلام) در خدمت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آسوده خاطر منتظر مىمانند تا رسیدگى به حساب مردم تمام شود.
بخش اول این روایت، در مزیت سوم که آمرزنده گناه گذشته و آینده بود، ذکر شد؛ اما در این قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تکیه شده است . که قبلا ذکر شد منبرى برایش مىنهند تا خدا از حساب خلایق فارغ شود .
ابراهیم جعفرى از مهران چنین نقل کرده است که گفت :
به خدمت امام جواد(علیهالسلام) رسیدم و سؤال کردم: کسى که پدر شما را در طوس زیارت کند، چه امتیازى دارد؟
فرمود: هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را مىآمرزد.
مزیت یازدهم: زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) غم را از دل زائر مىزداید.
قال رسول الله(صلى الله علیه و آله):
ستدفن بضعة منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه(11)؛ رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: به زودى پارهاى از تن من در خراسان دفن مىشود، هیچ غمگینى او را زیارت نمىکند مگر این که خدا غم از دلش بزداید، و هیچ زائر گنهکارى مگر این که خداى تعالى گناهانش را بیامرزد.
بنابراین در این دریاى متلاطم زندگى پیوسته طوفانهاى غم و اندوه زندگى او را در معرض خط قرار مىدهد. امام رضا(علیهالسلام) را با معرفت باید زیارت کرد تا وجود انسان از این طوفانها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشهاى براى سفر آخرت فراهم شود.
مزیت دوازدهم: شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا(علیهالسلام) است . امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
احدى از اولین و آخرین نیست مگر این که روز قیامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) است. (12)
پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آیه ولا یشفعون الا لمن ارتضى؛ حضرت رضا(علیهالسلام) فرمود:
«لا یشفعون الا لمن ارتضى دینه؛ شفاعت نمىکنند مگر کسانى را که خدا دین و آیین آنها را بپسندد.
(13) زیارت امام رضا(علیهالسلام) موجب مىشود که آن حضرت از زائرانش شفاعت کند.
حسین بن فضال از پدر خود نقل کرده است که گفت: از حضرت رضا(علیهالسلام) شنیدم که فرمود: مرا با سم خواهند کشت و در سرزمین غربت دفن خواهم شد. این که مىگویم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامىاش از رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) نقل کردهاند که فرمود:
«الا فمن زارنى فى غربتى کنت انا و آبائى شفعاؤه یوم القیامة و من کنا شفعاءه نجى و لو کان مثل وزرا الثقلین(14)؛ بدانید که هر کس مرا در غربتم زیارت کند، من و آباء گرامىام روز قیامت شفیع او خواهیم بود. هر کس که ما او را شفاعت کنیم نجات مىیابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس باشد.
مزیت سیزدهم: زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) از حج و عمره و زیارت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) و امیرالمؤمنان، سیدالشهدا و امام کاظم(علیهمالسلام) هم بهتر است .
محمد بن سلیمان گفت: به حضرت جواد(علیهالسلام) گفتم :
شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زیارت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) نایل شده است؛ بعد به نجف و کاظمین رفته، حضرت على و امام موسى کاظم (علیهماالسلام) را زیارت کرده است؛ باز در همین ایام وضعش از نظر مالى به گونهاى است که نمىتواند عازم حج شود؛ حال بفرمایید به حج برود، افضل و برتر است یا به طوس رفته، و حضرت رضا (علیهالسلام) را زیارت کند؟
قال یاتى خراسان فیسلم على ابى علیه السلام افضل و لیکن ذلک فى رجب؛ فرمود: در صورتى که در ماه رجب باشد به خراسان رفته، پدرم حضرت رضا(علیهالسلام) را زیارت کند، بهتر است .
مزیت چهاردهم: در حرم حضرت رضا(علیهالسلام) دو رکعت نماز با شرایط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است .
صقربن دلف گفت: از امام هادى(علیهالسلام) شنیدم که فرمود:
هر کس برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، باید غسل کرده به حرم امام رضا (علیهالسلام) رود، در بالاى سر آن حضرت دو رکعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد( در صورتى که کار حرام یا قطع رحم و خویشاوندى نباشد) از خدا بخواهد، خداى تعالى نیازش را برآورده سازد.
و نیز فرمود:
بارگاه ملکوتى حضرت رضا(علیهالسلام) بقعهاى از بقعههاى بهشت است که هیچ مؤمنى آن را زیارت نکند، مگر این که خداوند او را از آتش آزاد و وارد بهشتش نماید.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج 102، بخش اختصاصى زیارت حضرت رضا(علیهالسلام)
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 263 .
3- کسى که طاعتش پذیرفته شده، نیکویى کرده شده، مقبول، پسندیده (ف – عمید)
4- بحارالانوار، ج 102، ص 4 .
5- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 257.
6- تهذیب، ج 6، ص 48.
7- بحارالانوار، ج 12، ص 35.
8- حاج و معتمر: کسى که به حج و عمره رفته باشد.
9- بحارالانوار، ج 12، ص 39.
10- بحارالانوار، ج 102، ص 36.
11- بحارالانوار، ج 102، ص 34.
12- محاسن برقى، ص 183.
13- بحارالانوار، ج 3، ص 219.
14- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 632.
برگرفته از کتاب 53 داستان از کرامات حضرت رضا(علیهالسلام)، موسى خسروى
منبع:موعود